یادهای نیمهشب، میلهای نیمهشب، فکرهای نیمهشب، رنجهای نیمهشب ... و صبح، که باز میرسد و بیخبر است دارد از پشت پنجره به باقیماندهی یک آدم نگاه میکند ...
صادق هدایت خیلی قشنگ عشقِ یه آدمِ درونگرا رو توصیف میکنه :
نه تنها او را میخواستم، بلکه تمام ذرات تنم ذرات تن او را لازم داشت، فریاد میکشید که لازم دارد. و آرزوی شدیدی میکردم که با او در یک جزیره گمشدهای باشم که آدمیزاد در آنجا وجود نداشته باشد،