تابستانها، طالبی و هندوانه را توی حوض میگذارند تا خنک شود.
مادر به حصیر جلوی پنجرهها آب و گلاب میپاشد و نسیمی که به صورتمان میخورد پر از ذرههای خیس و بوی گل محمدیست. خواب بعد از نهار برای همه اجباری است. پدر دور از دیگران و پای حوض میخوابد. بیدار که شویم حصیرها بالا میرود و ملافهها جمع میشوند. سینی و کارد و بشقاب وسط آورده میشود برای بریدن هندوانه!
خانه ما محور زندگیِ یک قبیله است ...
📚 خاطرههای پراکنده
👤 گلی ترقی
ClovE
@Kafiha