اتاق عقبی را برای توالت عروس آماده کردهاند.
یک منقل آتش پای دیوار است، تویش یک انبر داغ برای فر زدن موهاست.
قرار است موهای من را هم لوله لوله کنند.
خاله آذر صورت عروس را بند میاندازد و گرمش است، دهانش باز است و عرق از سر و رویش جاریست.
صورت دختر دایی سرخ شده و جای موهای کنده شده روی صورتش مثل دانههای انار بالا آمده است.
موهای من را هم فر میزنند، لباس تازهام را میپوشم.
به خودم این شکلی، لوس و ننر و تر تمیز عادت ندارم و لجم میگیرد.
نزدیک ظهر مهمانها دسته دسته میرسند، عروس را میآورند،
طوبی خانم لی لی لی لی میکند و همه دسته جمعی ای یار مبارک بادا میخوانند ...
📚 خاطره های پراکنده
👤 گلی ترقی
ClovE
@Kafiha