ندانم هیچ
چرا این مرغِ بوتیمار
فسرده در درونم زار ، می خواند
و من اندوهِ در جان مُرده ی خود را به تاراجِ زمان
تبریک می گویم
امیدی نیست
فغان های لبالب خفته در پَستوی آغوشم
حیاتم را نمی پوید
و دیگر مرگ را اِنکار نَتوانَم
که من دیریست
از تکرارِ حیران مانده ی خود هم گریزانم .
👤محسن محمودنیا(فِلانی)
@Kafiha