و روزی یک جمله من را نابود کرد.یک حرف من را افسرده کرد.آری قلب من شکسته و تو عذر میخواهی که مرا نابود کردی.ولی چه فایده؟مگر ظرفی که خورد شده درست میشه؟مگه کاغذی که تیکه تیکه میشه دوباره تیکه هاش به هم میچسبن؟.تو میتوانستی آن روز سکوت کنی،ولی جمله ها را گفتی چون آن روز روزی بود که تصمیمی گرفتی،تصمیم گرفتی دگر باهم نباشیم....