ولی من دلم برات تنگ میشع.... برگرد 🙏😭
باز خیال تو... باقلب داغون
آشنای من...
من غریبم بی تو.....
😭😔
وقتی طبیعت دست به کار میشه برای خلق اثر هنری🥹🥹🥹😍😍😍😍😍
راستگو ترین دانش آموز 🥹🥹🥹😍😍😍😍
الیکا جوری از فوت پدرش تعریف کرد طنز شد جای غمگین😂😂😂😂🤦🤦
انصافا از بعضی فیلم ها قوی تر بود😄👏
🍂پائیز باشـد
♥️و نم نم باران️
🍂چای داغ
♥️و بوی هیزم سوخته
🍂گــاهی
♥️از هـمه دنیـا
🍂یـه فنجون چای میخواهی
♥️و یـه دلِ خـوش
🌼سلااااااااااممممم
🌼صبحتون بخیرررررررر
🍂روز و روزگـارتـون
♥️و هـوای دلتـون خــوش
🕗نیایش
🌼خدایا به تو پناه میبریم از شرّ هر نفسی که تو را یاد نمیکند
و
🌼 از هر چشمی که برکت نمیبیند و از هر قلبی که خیر را برای دیگری نمیخواهد..🤲🥹
💎💎💎
💎💎
💎
#پارت_134
#آبتین
لعنتی من که هیچوقت درست نمیگم چرا حتما باید این بار درست بگم و یه مشکلی برا سارا پیش اومده باشه؟
ناخواسته اونقدری نگران شدم که محکم کوبیدم روی فرمون ماشین، زنگ زدم به سعید:
_ الو داداش
+ ابتین...
- داداش، سارا
💎💎💎
💎💎
💎
#پارت_133
به سهیل زنگ زدم:
_ سهیل دارم میام خونه نمیخواد بیای
+ چرا یهویی
- اگه تو دانشگاه میموندم بچه ها همه میفهمیدن
+ وای مگه دانشگاه بودین؟
- نه پس سر قرار بودیم حرفایی میزنیا...
+ باشه بابا... حالا جوش نیار
- سهیل، سارا می
خدایا یار انجاست هواست باشد
او نشان کرده اینجاست هواست باشد
او بخرد حرف مرا یا نخرد حرف مرا
هرچی هست بین خود ماست هواست باشد ...❤️
روز های سخت
از طرف #سروش🥹
ترکیب لری و ترکی همینقدر قشنگه:) 🤍🖇
🌷سلام صبحتون بخیر
🕊امروزتان پراز موفقیت
🌷امیدوارم همیشه
🕊عشق درقلبتان
🌷لبخند بر لبانتان
🕊لطف و مهربانی درنگاهتان
🌷محبت در چهـره تان
🕊بخشش در رفتـارتان
🌷و حق در زبانتان جاری باشد
🌷صبح آخرین دوشنبه
🕊پاییـز و آذرماهتون بخیر
💫💜نیایش صبحگاهی 🌸🍃
🌸 الهی...
به من و همه ى دوستان و عزيزانم
💜💫سلامتی ، شادمانی ، آرامش
موفقيت و عشق ارزانی دار
تا عمر مانده را به شادى بگذرانيم
🌸مهربانا...
یاریمان کن تا همديگر را دوست بداريم
به همه ی ما عطا کن :
💜💫چشمي كه زيبايی را قس
💎💎💎
💎💎
💎
#پارت_132
باید میبردمش پیش سهیل اون بهتر میدونست، بهش زنگ زدم:
_الو سهیل کجایی؟
+ سلام چیزی شده
- سریع خودتوبرسون سارا حالش خوب نیست
+ چ..چی اون چیشده
- اون تبدیل به الماس شده
( الماس کلمه عبورمون بود برای زمانی که توی یه مکا
💎💎💎
💎💎
💎
#پارت_131
سرم تیر وحشتناکی کشید،
انگار با بلندگو داشتن داد میزدن توی گوشم، سرم پر شده بود از صدا ها، دستمو گذاشتم رو گوشم و گفتم: _باید...استاد...باید
+ سارا خوبی؟
چشمامم شروع کرد به درد گرفتن، بوی خون همه جا رو پوشونده بود،
نه